بررسی بازی Detroit Become Human
چند پایان برای یک بازی مفهومی است که شاید در صنعت بازی سازی جدید باشد; اما بخاطر جذابیت زیاد آن در حال فراگیر شدن است. فراگیری چند پایانی در حدیست که امروزه کابران شبکه Netflix آن را با برخی سریالهای این شبکه تجربه میکنند. بازی Detroit: Become Human نیز در زمره بازیهایی با چند پایان قرار دارد. اما چه نکتهای Detroit: Become Human را از بقیه بازیهای این دستهبندی متمایز میسازد؟ برای یافتن پاسخ این سوال با نقد و بررسی بازی Detroit Become Human همراه گیم پاس باشید.
طرفداران پروپا قرص PlayStation، شرکت Quantic Dream را به خوبی میشناسند. این شرکت فرانسوی یکی از تولید کنندگان بازی اختصاصی برای کنسول PlayStation است که به لطف David Cage مدیر خوش ذوق و خلاقلش عنواین پر طرفداری چون Heavy Rain و Beyond: Two Souls را به صاحبان PS3 عرضه نموده. مدیری که کار کارگردانی محصولات این شرکت را نیز برعهده دارد و زیبایی داستان بازیهایش را با حضور بازیگران سرشناسی چون Ellen Page دوچندان میکند.
در مارچ ,2012 Quantic Dream فیلم کوتاهی به نام Kara با بازیگری Valorie Curry و همراهی یک بازیگر آلمانی (که تنها صدای او را در این فیلم میشنوید) و یک خواننده ژاپنی عرضه کرد. به گفته David Cage هدف اولیه این فیلم نمایش قدرت موتور جدید طراحی شده توسط Quantic Dream برای PS3 بود ولی او همزمان میخواست مخاطبان حس همزاد پنداری با Kara پیدا کنند. از این رو توجه زیادی به جزئیات نمود و با دقت نظر بینندگان این دمو را بررسی کرد. ایده ای گنگ از رباتی مملو احساسات تبدیل به بازی Detroit: Become Human گردید.
داستان
روند تولید داستان بازی در حدود دوسال از David Cage وقت گرفت. این داستان 4000 صفحهای نتیجهی مصاحبههای بسیار او با متخصاصان هوش مصنوعی و ترکیب خلاقیت بی مثالش در نوشتن است.
داستان بازی نمایشگر شهر دیترویت در سال 2038 میباشد. دیترودی که مملو از رباتهای انسان نماست. این رباتها جای خود را در گوشه گوشهی زندگی شهری باز کردهاند و کارهای سخت صنعتی, پرستاری , رسیدگی به کارهای خانه و… را انجام میدهند. در همان اوایل بازی تنش زیادی را بین ربات ها و جمعیت کثیری که کار خود را به خاطر آنها از دست داده اند احساس میکنید. اما محور اصلی داستان این نیست. داستان بین سه کاراکتر متفاوت با نامهای کارا, کانر و مارکوس میچرخد که هرکدام با توجه به وقایعی که ذره ذره برایشان طی روند بازی رخ میدهد شما را درگیر داستان بازی میکنند. روایت این سه شخصیت چیزی فرای تمام بازیهاییست که تا امروز دیدهاید. شاید روند داستان در ابتدا کمی دور از هیجان بازیهای معروف باشد اما قدرت داستان زمانی به رخ کشیده میشود که میبینید با احساست شما گره خورده و تلاش میکنید بهترین سرنوشت را برای هرکدام از این کاراکترها رقم بزنید.
تنها نکتهای که میتواند در زمینه داستان کمی ناامید کننده باشد توجه بیش از حد به احساسات و به حاشیه راندن هیجان است. اگر کفه ترازو کمی از احساسات به سوی ایجاد هیجان و اکشن میرفت میتوانستیم یکی از بی نقص ترین داستانهای موجود برای یک بازی را ببینیم.
[tie_index]سیستم بازی[/tie_index]
سیستم بازی
یکی از خلاقیتهای بی نظیر بازی ربات بخش منو است. او در ابتدا ورودتان را به دنیای دیتروید تبریک میگوید, تنضیمات کنسولتان را جهت استفاده در بازی میخواند و برای تایید به شما نشان میدهد. همچنین قبل از شروع بازی یادآور میشود که Detroit: Become Human فقط یک بازی نیست و آینده ماست. این ربات پس از خروج و بازگشت مجدد به بازی نیز همراه شماست و به شکل زیبایی با صحبتهایش شما را همراهی می کند. نکتهای که زیبایی این میزبان را به اوج خود رساند صحبتهایش در مورد مواردی جدا از داستان بازی بود. برای مثال یک بار قبل از ادامه بازی به ما یادآور شد که شب قبل تا دیروقت پای کنسول بودهایم و بهتر است به جای بازی به استراحت بپردازیم. این درحالیست که شب قبل ما حتی وارد بازی نشده بودیم و تلاش میکردیم بازی دیگری را به جلو ببریم!
همانگونه که پیشتر گفته شد این بازی چندین پایان دارد و سری انتخابهای شما در طی روند بازی تعیین کننده پایان آن است. یکی موضوعات آزار دهنده این بازی برای افرادی که به زبان انگلیسی تسلط ندارند همین انتخابهاست. چراکه بسیاری از آنها محدودیت زمانی دارند و کسی دایره انتخاباتش را کامل متوجه نشود نمیتواند آنگونه که باب میلش است روند بازی را جلو ببرد.
تفاوت اصلی Detroit: Become Human با دیگر بازیهای چندپایانی را میتوان در دو بخش عنوان کرد. اول اینکه Detroit: Become Human از معدود بازیهایست که تعداد پایان های درنظر گرفته شده برای آن از تعداد انگشتان دست فراتر میرود. دوم پس از اتمام هر فصل نموداری را مشاهده میکنید که تعداد انتخاب های موجود هر فصل را نشان میدهد. شما اجازه دارید به بخش خاصی از فصل یا ابتدای آن بازگشته و با تغییر انتخابهای خود روند اتمام فصل و به طبع از آن بازی را تغییر دهید. اما پیشنهاد می کنیم به توصیه ربات میزبان خود گوش دهید و پس از اتمام کامل بازی اقدام به بررسی انتخابهای دیگر کنید.
نکته شایان ذکر دیگر در مورد سیستم Detroit: Become Human استفاده کامل آن از توانایهای DualShock4 است. جدا از کلیدهای موجود در دسته شما به کرات مجبور خواهد شد از Touchpad و سنسور حرکتی آن استفاده کنید. به همین علت سیستم کنترلی بازی در ابتدا کمی نا آشنا به نظر میرسد اما این سیستم به قدری خوب طراحی شده خیلی زود به آن عادت خواهید کرد.
یکی از نکات منفی سیستم بازی ماهیت فیلم گونه بیش از حد آن است که به شما این حس را القا میکند نقشتان به عنوان بازیکن بسیار ناچیز است. همچنین گاها مجبور به تحمل مواردی خسته کننده برای اتمام فصل خواهید بود و این موضوع کمی آزار دهنده است.
موزیک
رهبری گروه تولید موزیک برای Detroit: Become Human را موزیسین سرشناس انگلیسی Philip Sheppard بر عهده گرفت. برای آشنایی بیشتر با Philip Sheppard باید بگوییم که او از اساتید برتر دانشگاه سلطنتی انگلستان است و آثار بی نظیری را در کارنامه خود دارد. براستی که انتخاب شایسته David Cage باعث میشود لذت بازی همراه با موسیقی بی نظیر آن دوچندان گردد. اما نقش موزیک در بازی تا حدی نیست که مانند بازیهایی چون God Of War 4 و Horizon Zero Dawn توجه شما را به خاصا به موزیک جلب کند.
[tie_index]صدا و صداپیشگی[/tie_index]
صدا و صداپیشگی
توجه به جزئیات موضوعیست که در تمام آثار David Cage قابل مشاهده میباشد. صداهای تولید شده برای Detroit: Become Human به قدری بی نقص است که ذرهای کاستی در آن نمیبینید. صدا پیشگی این بازی نیز این قاعده مستثنی نیست. کارگردانی بی نظیر David Cage باعث میشود اندکی حس غیر طبیعی بودن در بازی نبینید. دقت بی مثال این کارگردان تا جایی پیش میرود حتی حس الغا شده توسط رباتها با انسانهای بازی نیز کاملا متفاوت باشد.
گرافیک
Alan Kay یکی از اولین و بزرگترین دانشمندان علم کامپیوتر جملهای دارد با این مضمون: افرادی که در زمینه تولید نرمافزار (جلوتر از زمان خود) جدیت دارند باید سخت افزارشان را خودشان بسازند. این توصیهایست که (شاید به صورت بلعکس) در آخرین اثر David Cage قابل مشاهده است. Detroit: Become Human قدرت گرافیکی PS4 را با زیبایی هرچه تمامتر به نمایش میگذارد و این موضوع به لطف موتور گرافیکی از پایه نوشته شده برای آن است.
جزئیات نمایش داده شده چه در کارکترها و چه در محیط این بازی, Detroit: Become Human را در ردهبندی شاهکار قرار میدهد. شاید بتوان یکی از علل درگیری احساسی بازیکنان با شخصیت ها و داستان بازی همین حس طبیعی بودن عناصر و شخصیتها عنوان کرد.
در پایان از شما عزیزان دعوت میکنیم اگر تجربه این بازی یا هرکدام از آثار David Cage را داشتهاید, نظرات خورد را با گیم پاس و خواندگان آن در میان بگذارید.
سلام
با تشکر از سایت خوبتون
تجربه این بازی منو به شدت یاد اثر زیبای اسپیلبرگ بنام هوش مصنوعی انداخت من در اون فیلم برای اولین بار ماشین رو بر علیه بشریت ندیدم و بلکه برعکس این بشریت بود که بر علیه ماشین صف آرایی میکرد نکته ای که بسیار جالب و قابل توجه هستش اینه که اگر ما روزی ماشینهایی بسازیم که احساس عضق و نفرت و شرم و سرخوردگی و خشم رو داشته باشن در اون زمان تکلیف ما چیه؟ آیا اونها هنوز ماشن هستن؟ میتونیم اونها رو بشکنیم؟ دور بیندازیم یا اینکه؟ این احساس دو طرفه خواهد شد و همزیستی نوع جدیدی از موجودات زنده روی خواهد داد و یا اینکه ما بعنوان انسان بر علیه اونها میشیم و موجودیت خودمون رو در خطر میبینیم .اینگونه داستانها اخطاری ست به بشریت که آیا با این همه عطشی که برای ساخت ربات انسان گونه داره آیا عواقب اون رو هم پیش بینی کرده و باهاش کنار میاد؟ بازی دیترویت به طرز شگفت انگیزی از فیلم اسپیلبرگ پیشی گرفته و کل بشریت رو در گیر این پیش گویی یا پیش بینی کرده .. سوال اینجاست : آیا شما به یک کودک که ماشینی پر از احساس های بشری ست شلیک میکنید؟
سلام مهدی عزیز:
بسیار زیاد ما رو خوشحال کردید که مطالب سایت ما رو مطالعه کردید و از اون خوشحال تر اینکه لطف کردید و زمان گرانبهاتون رو گذاشتید و نظر به این زیبایی رو برامون گذاشتید.
امیدواریم که نظرات شما رو در دیگر مطالب وب سایت گیم پاس بیشتر مشاهده کنیم که هم ما و هم ما بقی کاربران با خوندنشون لذت ببرند.
حتما نویسنده مطلب جناب آقای رسولی جواب دبدگاه شما رو خواهند داد.
با احترام
ای کاش دیوید کیج همون سبکی رو در heavy rain بکار گرفته بود، در دو بازی بعدیش هم بکار میگرفت. استفاده نادرست از مسائل فلسفی، به جای افزایش جدیت موضوع داستان، اون رو کاهش میده. برخلاف داستان های کلاسیک مثل بلید رانر (اسکات) یا ادیسه فضایی، یا حتی ترمیناتور ۲، تو داستان های جدید، ربات ها به انسان ها ترجیح داده میشن و با این کار، کارگردان تصور میکنه که دیدگاه روشن فکرانه ای داره، اما متاسفانه عکس این قضیه درسته.
حتی کارگردانی بازی هم فقط به کلوز شات هایی از شخصیت های بی روح و خشک خلاصه میشه. بعضی از سکانس ها هم سعی میکنه فضا رو نوآر جلوه بده که موفق نمیشه.
ای کاش دیوید کیج دیدگاهش رو بعد از heavy rain عوض نمیکرد…
دوست عزیز: ممنون از اینکه نظرتون رو با گیم پاسیها مطرح کردین. در تایید حرفتون باید بگم واقعا Heavy Rain تجربه ای زیبا برای هر فرد علاقه مند به بازی هستش. همین زیبایی بی مثال باعث شد که بنده نسخه PS4 اون رو در آرشیو بازیهام جا بدم. اما این نکته رو هم توجه داشته باشید برای فرد خلاقی مثل دیوید کیج ایستادگی بر روی یک دیدگاه می تونه به معنی مرگ نوآوری و به تبع از اون قرار گرفتن در مسیر فراموشی باشه. اتفاقا اینکه خالق Detroit Become Human به خودش جرات داده از مسیر تاریخی جدال انسان و خالقانش خارج بشه, اندکی جای تقدیر داره.
در مورد کارگردانی هم قطعا میشه ایرادهایی به Detroit Become Human وارد کرد. اما به نظر من در بین بازیهای همسن و همرده, مملو از نکات مثبتی هست که بشه جایگاه بالایی رو براش در نظر گرفت. شاید وجود همین نکات مثبت یکی از علتهای امتیاز بیشتر Detroit Become Human نسبت به Heavy Rain در Metacritic باشه.
همچنین بنده هم مثل شما امیدوارم در آثار آتی این کارگردان ردپای بیشتری از ساختار Heavy Rain ببینم.